ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت نهم
زمان ارسال : ۳۱۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
آخر جملهش رو داشتم برای خودم هجی میکردم تا بفهمم یعنی چی؟ که با جیغ مونس خانم به خودم اومدم و دیدم مادرشوهر شیوا سنگی به طرفم پرت کرده و مستقیم خورده به کنار چشم مونس خانم که جلوی من بود.
جیغ زدم. کاشکی به من میخورد، اما به اون نمیخورد.
پشت سر هم سنگ میزدن. بزرگ و کوچیک اما همهش داشت به مونس خانم میخورد. فریاد میزدم، جیغ میزدم:
-آشغالآ نزنید. بیرحمآ نزنید. کشت
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
حدیث
۱۸ ساله 20نویسنده عزیزم قلم زیبایی دارین،این رسومات وحشیگری مردسالاری خیلی وقته فکر کردن بهشون منو بهم میریزه،امیدوارم درطول رمان اتفاقایی بیوفته که دلمون خنک شه، دنبالتون میکنم و منتظر پارتای بعدی میمونم
۱۰ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
مرسی از نظر زیباتون🌸😁مهوا کار خودشو بلده مطمئن باش درس درستی به تک تکشون میده😉
۱۰ ماه پیشAa
30👏⚘🙏
۱۰ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
🌸❤️
۱۰ ماه پیشسیتا
30چه عقیده های پوچ و بی معنی کاش همچین آدم های بمیرن و وجود نداشته باشن
۱۰ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
🌸🌸❤️
۱۰ ماه پیش
narges
00خبه.